انسانهای بزرگ صاحبان خرد و معرفت و عشق مثل امام حسین علیه السلام در هر
شرایطی اثر خود را می گذارند و لو اینکه دشمنان آنها را شهید کنند یکی از
دستاوردهای مهم عاشورا زیبایی پرستی است.عشق،عقلانیت و معرفت دشمنانی دارند
که هر چه تلاش می کنند تا اینها از بین بروند تجلی شان در افکار بشریت و
زیبایشان بیشتر بوده حال می خواهیم بدانیم که حقیقت زیبایی چیست؟در قران
کریم حقیقت زیبایی همان تجلی الله نور السموات و الارض است. این آسمان و
طبیعت به این زیبایی را که نگاه می کنیم به خاطر همین و به نور وجهک الذی
اضاء له کل شیء است.حال از اینجا شروع کنیم که شأن الله نور السموات و
الارض چیست؟
یکی از اساسی ترین مسائل حکمت و عرفان زیبایی و ارتباط آن با این آیه
است.این آیه ای شگفت انگیز است که بسیار روی آن مانور داده و تفسیرهای
متفاوت کرده اند ابن سینا همه قران را تفسیر نکرده اما در مورد این آیه
توجه خاصی کرده است غزالی در این مورد کتابی نوشته به نام مشکاةالانوار که
در مورد تفسیر این آیه است که خداوند نور آسمان و زمین خوانده شده. بسیاری
مفسران تا حالا کلمه نور را به همین منور معنی کرده اند و گفته اند الله
نور السموات و الارض یعنی الله منور السموات والارض یعنی اینکه خدا نور می
دهد به آسمان و زمین نه اینکه خودش نور باشد من نمی گویم اشتباه است ولی
خود منور هم یعنی نور،مگر منور می تواند نور باشد؟ چیزی که در حد ذات نور
نیست چگونه می تواند منور باشد پس چه نور معنی کنیم و چه منور فرقی ندارد
هر دو نور هستند(منور تا خودش نور نداشته باشد چگونه می تواند نور
بدهد)حکمای متکلمین در مورد اثبات خدا راههای مختلفی دارند طرق فلسفی،طرق
طبیعی،وجوب و امکان و براهین زیاد دیگر و در اصطلاح آنها خدا واجب الوجود
است ولی عجیب است که ما اصلا" کلمه واجب الوجود را در قران و حتی در روایات
نداریم یا علت العلل هم به همین نحو نه در قران است و نه در روایات،که این
یک تعبیر مرموزی است چون علت یعنی بیماری و تعبیرخوبی نیست. این علت العلل
در مورد خدا هست اما در هیچ جایی به کار نرفته و خدا خودش را نور معرفی
کرده.نگفته الله واجب الوجود یا نگفته الله علت العلل بلکه گفته است الله
نور السموات و الارض.فرهنگ غنی ایران اسلامی که همیشه موحد بوده اند و بعد
از اسلام هم در توحید کامل تر شده اند،مسئله نور از آغاز در این کشور مطرح
بوده است. کسانی که معتقدند زردتشت قائل به سنویت بوده سخت در اشتباه هستند
زردتشت قائل به سنویت نبوده بلکه موحد بوده و نور برایش مطرح بوده-آناهیتا
فرشته نور و زیبایی- ناهید فرشته آب- حال اینکه خداوند در قران خودش را
نور خوانده است،نورچیست؟
یک نور حسی داریم که همین نور خورشید و چراغ برق است اما اگر بخواهیم
تعریفی کامل از نور داشته باشیم تمام حکما و اهل خرد اینگونه معنی می کنند
که نور چیزی است که در حد ذات روشن است و همه اشیاء را روشن می کند یعنی
خودش به ذات روشن است و بقیه به او روشن هستند یعنی اگر نور نبود
فرو رفته و هیچ چیز نمی دیدیم. هر دیدنی بوسیله نور است اگر نور نبود
حس ظاهری ما نمی دید حال این معنی را تعمیم می دهیم به اینکه آنجا که ظهور و
روشنایی است آنجا نور است وقتی که چیزی را ادراک می کنیم آن چیز برای ما
روشن می شود یعنی نور می شود حدیث می گوید العلم نور یقذفه الله فی قلب من
یشاء یعنی علم به ذات نور است یعنی روشنایی است.
معلوم در پرتو علم روشن می شود و معلوم چیزی جز علم نیست پس نوری که حس
من می تواند با آن ببیند نور حس است و نوری که در پرتو آن حقایق روشن می
شود نور علم است و بالاخره خداوند نور است.نور سماوات و ارض است یعنی اینکه
من بوسیله خدا عالم را می بینم اگر خدا نباشد هیچ چیز دیده و فهمیده نمی
شود پس خدا نور است و حالا که نور است زیبا هم هست.اصلا" نور زیباست و
زیبایی آن چیزی است که دیده می شود منتها یک مسئله در این مطرح است اینکه
ممکن است بر ما اشکال بگیرند که خوب زشتی هم دیده می شود پس آیا زیبایی
همان نور است؟پس ماهیت زیبایی چیست؟ زیبایی یک امر ذهنی است یا امری؟
اختلاف از همین جا شروع می شود که ما اشیاء را زیبا می بینیم یا اشیاء زیبا
هستند که ما آنها را زیبا می بینیم.کسانی فکر می کنند ما اگر زیبا ببینیم
زیباست و در واقع زیبایی به دیدن ما مربوط می شود که زیبا ببینیم یا زشت
اما در واقع زیبایی واقعیت است حتی اگر ما نبینیم زیبایی باز هم وجود
دارد.برای زیبایی تعریفات زیادی شده است و من فکر می کنم زیبایی از نسخ
هستی است و آنجا زشتی می شود که یک نقصی در هستی بشود یا ما هستی را کج
ببینیم شاید زشتی کمتر واقعیت داشته باشد و آنچه واقعیت دارد زیبایی است من
زشت را هم می بینم اما آنجاست که چشم من خوب نمی بیند.من اگر همه چیز را
به جا ببینم یعنی چشم حق بین داشته باشم و همه چیز را به حق ببینم یعنی با
دید حقانی نگاه کنم شاید اصلا" زشت نبینم یعنی اینکه بعضی زیبایی را سوژ
اکتیو می دانند یعنی فکر می کنند ذهن ما واقعیت ندارد و مورد زیبایی درست
نیست زیبایی واقعیت دارد شاید بتوانیم زشتی را سوژ اکتیو بدانیم پس دید من
اگر درست ندید زشت است و اگر درست دید زیباست خواجه طوسی می فرماید:
گر چشم یقین تو نه کج مج باشد
ترسا به کلیسا رود و حج باشد
هر چیز که هست آنچنان می باید
ابروی تو گرد است بود کج باشد
زیبایی ابرو به کج بودن و قوس داشتن است مگر راستی خوب نیست،راستی که
بهتر از کجی است ولی ابرو اگر کج باشد زیباست و اگر راست باشد زشت نیست اگر
ما حقیقت را در پرتو نور حق ببینیم یعنی نگاه هستی شناسانه داشته باشیم و
نگاه حق شناسانه داشته باشیم و همه چیز را در پرتو حق ببینیم همه چیز
زیباست،زیبایی از شئون هستی است البته هستی راستی نه هستی توهمی.گاهی ممکن
است انسان دچار توهم شود و هستی را آنچنان که هست نبیند اگر انسان نگاه
واقع بین داشت و هستی راستین را درک کرد و راست دید زیبایی است و هر چیز را
ما در پرتو نور حق می بینیم زیباست این که در کلام اولیاء است که ما رأیت
الا الجمیل. به چه معنی است این کلام حضرت زینب است و این دید راستین است
چون هر چیزی را در پرتو حق می بیند زیباست.
کسی که زیبائیها را بیشتر می بیند یک نور خدایی است بعضی دید زیبا بین
دارند و بعضی کمتر دارند یک منظره را افراد مختلفی می بینند اما آنکه دید
زیبابین دارد زیبائیها را زودتر می بیند و بیشتر می بیند مثلا" یک نقاش خوب
زودتر از دیگران زیبائیها را دیده و به تصویر می کشد و این استعداد ذاتی
است ولی حالا اگر بخواهیم ملاک تعیین کنیم باید بگوییم زیبابین کسی است که
جهل را از خودش دور کند یعنی آنجایی آدم زیبائیها را درست نمی بیند که دچار
توهمات است و پرده های جهل جلوی چشمانش را گرفته،جلوی عقل و ادراکش را
گرفته است ما عقل را نمی سازیم بلکه عقل ما را می سازد و ما از آن بهره
مندیم به اندازه استعدادمان و پرده هایی از جهل و نادانی جلوی آن هست.عقل
وقتی در ما فعالیت می کند عقل کل نیست ما گرفتار نفسانیت و شهوات و آرزوها
هستیم و گرفتار زمان و مکان و خواسته هایمان می باشیم این عقلی که در ما
کار می کند حجاب است تا آن اندازه که این حجابهای جهالت،اوهام و فرومایگی و
هواهای نفس و .... بیشتر کنار برود روشنایی عقل در ما بیشتر می شود و هر
چه روشنایی عقل در ما بیشتر شود زیبایی بیشتر دیده می شود تا آنجایی که
بطور کلی این فرومایگی از بین برود این روز افزون بودن زیبایی هم به همین
است که این پرده های جهل و اوهام از کنار برود آن وقت ما آن زیبایی اصلی را
می بینیم زیبایی واقعی در همین آفرینش تجلی دارد گل را همه زیبا می بینند
اما کسانی زیباتر می بینند که ادراک قوی تر دارند.هرچه ادراک انسان قوی تر
باشد در همه چیز زیبایی می بیند زیبایی بیشتر و بیشتر تا به زیبایی مطلق
برسد و آنجاست که هر چه ببیند زیباست و جز زیبایی نمی بیند.
مولوی هم می گوید:
هر که را هست از هوسها جان پاک
زود بیند حضرت و ایوان پاک
چون محمد پاک بد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وجه الله بود
اگر انسان دید خدا بینی پیدا کند همه چیز را زیبا می بیند و حافظ می گوید:
عکس روی تو چو در آئینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
هر کسی این زیبایی را نمی بیند و عامل آن ممکن است جهل و فرومایگی باشد
چیزی که ما می بینیم شأن انسان کامل زدودن این جهل هاست و دعوت دیده ها و
دلها به این زیبائیهاست.اگر بخواهیم مصداقی برای این جهل که توضیح دادیم
بیاوریم همانهایی می شود که در مقابل امام حسین ایستادند در مقابل چشمی
ایستادند که محو زیبایی است و از طریق آن می توانند خدا را ببینند در مقابل
آن ایستادند ولی امام حسین برای زدودن این جهل ها استفاده می کند مثلا"
مرگ را می فرماید مثل گردنبندی است که برای زیبایی به گردن می اندازند یا
روایتی که می گوید حضرت زینب در جواب عبیدالله می فرمایند ما رأیت الا
جمیلا،در حالیکه اسم اعظم خدا به زمین افتاده و به قول شاعر
اسم اعظم بر زمین افتاده است
معنی دین بر زمین افتاده است
امام حسین و حضرت زینب و.... مردم را دعوت می کنند به زیبایی بینی.با
توجه به رسالت انبیاء الهی و دیدن این مصادیق بطور زیاد برای زدودن این
موانع چه باید کرد و چه پیامی می توانیم از عاشورا و قران به مردم بدهیم با
توجه به تلقی نادرست زیبایی شناسی در غرب؟
همانطور که گفتیم جهل موجب ندیدن زیبایی است که در همه چیز تجلی
دارد.زیباترین موجودات در عالم انسان است.گل زیباست نه به اندازه
انسان.مظهر جمال و کمال مطلق انسان است و هیچ موجودی زیباتر از انسان نیست
حتی فرشته.چون فرشته یک بعد معنوی،تجردی و بعد روحانی دارد ولی انسان برزخی
بین تجرد و مادی و برزخ عالمین است و فهرست عالم هستی است.همه زیبائیها در
انسان تجلی دارد و حتی صورتش هم زیباتر است.حالا در معنی انسان که برویم
می گوید معنویت انسان بیدار است و زیبایی بیشترهم به معنویت انسان است.صورت
هم زیباست و شکی نیست و غالبا" انسانهایی که معنویت آنها زیباست صورتشان
هم زیباست چون صورت از اهر عنوان به باطن است و جمیل و زیبایی مطلق خداست و
مظهر این زیبایی خداست.انسان هرچه از معنویت بالاتر باشد زیبای اش وسیع تر
است تا جایی که خیره کننده است.همه زیبائیها در انسان کامل است و این است
که عشق هم از وجود انسان است.انسان هم زیبایی را می بیند و هم می فهمد.هیچ
موجودی به اندازه انسان عاشق نمی شود و انسان است که عاشق شیدا می
شود.موجودی که زیبا نیست نمی تواند زیبایی را بفهمد و عشق در پرتو زیبائی
است انسان چون به ذات زیباست زیبایی را می شناسد و عاشق می شود.حالا چطور
می شود که بعضی این زیبایی را نمی فهمند؟همان طور که عرض شد آن آگاهی لازم
را ندارند.جاهل و نادان هر چه که صورتش هم زیبا باشد زشت است فقط کافی است
یک کلمه حرف نابجا بزند چقدر زشت است.یک چهره زیبا اگر حرفی نامربوط و بی
جا بزند یک مرتبه سقوط می کند.هرچه انسان جاهل تر باشد زشت تر است و هر چه
آگاه تر باشد زیباتر است به همین جهت اولیاء کامل خدا و انبیاء زیباترین
موجودات خدا هستند و زیباترین می بینند و این است که مخالفت با آنها یعنی
رفتن به تاریکی و جهل.
در عاشورا زشتی مطلق و زیبائی مطلق در برابر هم قرار گرفته اند و
زیبائی امام حسین تا ابد باقی است چون نور است و نور محال است که پنهان
بشود و همیشه هست و الان در فیزیک هم ثابت شده که همه سرعتها تغییر می کند
به جز سرعت نور و حرف.این عجیب است که هر چیزی با هر سرعتی اگر به مانعی
برخورد کند از سرعتش کاسته می شود اما نور با هر مانعی که برخورد کند بعد
که رد شد از سرعتش اصلا" کاسته نمی شود و این نور حسی است و نور معنوی که
بسیار بالاتر است و مانع نمی تواند داشته باشد.
یریدون لیطفهم نورالله به الله .نور را نمی شود خاموش کرد و آنهایی که
سعی در خاموش کردن نور حق دارند تلاش باطل دارند و بر جهالت خود می افزایند
انسان اگر خودش را پیدا کند زیبائیها درون خودش است.انسان هم خود
زیبائیها را دارد و هم می تواند ببیند و حضرت عیسی با حواریون می رفتند کسی
را دیدند یکی از حواریون گفت چه بدبوست!دیگری گفت چه زشت است و حضرت عیسی
گفتند چه دندانهای سفیدی دارد.انسان به مقام اصلی که برسد جز زیبائی در
درونش نیست و همه چیز را زیبا می بیند آنکه به لیلی هم ایراد گرفت به دلیل
این بود که مجنون نبود مجنون به مرتبه ای رسیده بود که زیبائی را می دید.
اگر در دیده مجنون نشینی
به جز زیبایی لیلی نبینی
ریشه جهل که منشأ بسیاری از بحرانهای سیاسی و اجتماعی و غیره است که
اگر از بین برود تمام این بحرانها هم از بین می رود.امام حسین در خطبه های
روز عاشورا می گوید دو چیز در مقابل من قرار گرفته است یکی دنیاطلبی خاصه و
دیگری جهل عام است حضرت زینب وقتی می گوید برادر چه قصدی داری،قصد جنگ
داری؟صاحبان نامه های فرستاده کجایند؟ فرمودند فریب دنیاطلبی را خورده اند
دنیاطلبی نه تنها معرفت را می گیرد بلکه دین را هم می گیرد و این فریب
خوردن در اثر جهل است.
تا زمانی که فکر دنیا در سر است
تشنه خون حسینی دیگر است
جهل ما باشد دبستان یزید
خنجرستانی دگر آرد پدید
هر زمانی جهل عام و دنیاطلبی خواص در مقابل هم قرار گیرند حسین شهید
است چون معرفت و زیبایی بینی وجود ندارد.نکته دیگر که برای تحصیل این عشق
در قرآن و سیره بزرگان وجود دارد این است که با سختی و گرفتاریها آمیخته
شده.آیا این سختی مقابل زیبایی است یا از ملزومات آن است؟
سختی کشیدن در راه حق و طلب نور ومعرفت عین زیبائی است و از ویژگیهای
آفرینش انسان اگر سختی نمی کشید در همان عقل اول باقی می ماند و دیگر انسان
نبود و حداکثر فرشته بود و در بداوت می ماند.این راه درازی را که آمده و
باید برگردد این زیبایی را دارد که تمام مراتب هستی را گذرانده و امتحان
کرده است کروبیان عالم ملکوت و ملک اعلاء نسبت به انسان ناقص هستند چون
جهان مادی را تجربه نکرده اند اصلا" عبور از این مرحله از مراحل کمال
است.سیر و قوس صعود و نزول است،دو سر حلقه و دایره هستی.در نزول باید بیاید
تا صعود باشد و کل هستی را طی کند.عالم ماده پائین ترین مرحله است و حتی
بعضی تفسیر می کنند که 95% عالم ماده تاریک است که قابل دیدن نیست.حالا از
این تاریکی و ظلمت ماده بسوی نور رفتن کمال است و اگر انسان این سختی را
نمی کشید به این عالم نمی آمد به این کمال بالاتر از فرشته نمی رسید و این
فقط از ویژگیهای انسان است.انسان این سختی ها را باید بکشد تا هم زیبائی
خودش تکمیل شود و هم زیبائی دیگران راببیند.
مولوی می فرماید:انسان کامل و عارف بلا می کشد تا تبدیل به آئینه شود و دیگران بتوانند زشتی و زیبائی خودشان را در آن ببیند.
ابوبکر به پیامبر گفت تو چقدر زیبائی!و ابوجهل گفت تو چقدر زشتی!پیامبر
در جواب هر دو گفت درست گفتی.حاضرین گفتند چگونه دو ضد پذیرفتنی
است؟پیامبر گفتند:
من آئینه ام محصول دست
ترک و هندو در من بیند که هست
یعنی انسان کامل معیار است و آئینه ای است که هر انسانی خودش را در آن می بیند.عرفا می گویند:
ناز پرورد تنعم نبرد راه به جا
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
شهدای کربلا هم چیزی جز حسن و زیبائی ندیدند.
برگرفته از سخنرانی های استاد ابراهیم دینانی
منبع : سایت منتظر